جهان در جان من لبریز و من حیران در خوابم چو می جویم ترا در خود، نمی یابم ، نمی یابم کویری تشنه کامم ، پی باریدن باران ببار بر من که بی لطفت ترا هرگز نمی یابم « چه داند جزء راه کل خود را - مگر هم کل فرستد رهنمونم » صدایت می زنم جانا ، نگاهم کن که رحمانی بدون حلقه ات یارب ، نشان از تو نمی یابم تنم تب دارد و گردم پی درمان بی تابی ببار بر جان تب دارم که درمانی نمی یابم, ...ادامه مطلب